مدتهاست حاجتی دارم که با وجود دعاهای فراوان به اون دست پیدا نمیکنم...
اوایل برام سخت بود ،بعد حس کردم باید توکلم رو بیشتر کنم...
بعد حس کردم باید توسل رو هم بهش اضافه کنم ...
مهرماه وقتی رفتم مشهد با تموم وجودم مطمئن بودم حاجتم رو میگیرم...
اونقدر مطمئن که خودم رو کاملا آماده کردم واسه رسیدن به حاجت...
حتی اومدم و توی خونه م روضهی امام حسین گرفتم و با یه عالمه حس خوب و اطمینان حاجتم رو هم از امام حسین (ع) هم خواستم...
امام رضا رو به بچه ش قسم داده بودم ،به مادرش زهرا قسم داده بودم....مطمئن بودم همه چی تموم شده....وقتی گذشت و دیدم به حاجتم نرسیدم ...گریه م گرفت و تا چن دقیقه شکایت کردم به امام که مگه قسمت ندادم به مادرت زهرا،...پس چرا نشد و...
یهو به خودم اومدم و گفتم غلط کردم که شکایت کردم ...اصلا ببخشید که قسمتون دادم...شاید مصلحتم نبوده الان حاجتم رو بدین و من با قسم دادنتون اذیتتون کردم و دل شکسته شدید...
خلاصه دیگه شروع کردم به گریه که من رو ببخشید اگه بی تابی کردم و بعد سر به سجده گذاشتم و خدارو شکر کردم و گفتم دیگه هیچوقت شکایت نمیکنم...
گذشت و توی ایام فاطمیه صدای مادر مادر کردنم هر روز توی خونه میپیچید ،لابه لاش حاجتم رو هم ازشون میخواستم...حالم خوب بود وقتی خودم رو توی بغل مادر میدیدم...یجورایی خیالم راحت بود....
یجورایی حس میکردم حتی حاجتم هم برآورده شده ....
تا این که امروز فهمیدم نه خبری از برآورده شدن حاجت نیست...
در حالی که این مدت داشتم از خدا و ائمه و حضرت مادر بخاطر رسیدن به حاجتم تشکر میکردم ...
راستش گریه م گرفت،...دلم هم گرفت...گفتم تو رو خدا این بی تابیهام رو پای شکایت کردنم نذارین...اشک میریزم چون هنوز اونقدر بزرگ نشدم که در برابر هرچی شما حکم کردید خم به ابرو نیارم و گرنه که من کی باشم که بگم خدا چرا نشد؟
خلاصه یه عالمه مثل ابر بهار اشکم ریخت و من جلوش رو نگرفتم که خالی بشم و الان حالم خوبه،...خیلی خوب...
من توی این دوسال با هر بار نرسیدن کلی رشد کردم و قطعا این از خود حاجتی که دارم برای من بهتر بوده....
و عجیبه برام که با هر بار نرسیدن اول کلی گریه میکنم و وقتی آروم شدم کلی حالم خوب میشه و تصمیم میگیرم کلی اتفاق خوب برا خودم رقم بزنم...
من به خدا ایمان دارم و مطمئنم اگه حکمتش رو از این نرسیدنها میفهمیدم قطعا سراپا شور و شوق میشدم چون خدای من همیشه برای بنده ش خیر میخواد و وقتی اون صلاح من رو بهتر از خودم میدونه چرا ناراحت باشم ،چرا نگران باشم...
خدا بهترینها رو برام میخواد و من خوشحالم^_^
بله...میشه نرسید و شاد بود ،نداشت و شاد بود،همه ش نشه و شاد بود چون هیچی پیش خدا گم نمیشه....